میترسم!

ساخت وبلاگ
این یکي دوهفته ی اخیر همش دلشوره دارم 

تو که نميگي چه خبره ولي دلم آروم نمیگیره 

من میترسم پيامم از بی تو بودن می ترسم 

از تصور نبودنت دلم آشوب میشه هر لحظه 

نمیدونم چرا چن وقته یکم فاصله گرفتی بغلم نمیکنی نميذاري بغلت کنم 

اون قدر دلم برا آغوشت تنگ شده که فکراي بچگونه میزنه به سرم 

اخريشم اینه که موتور بخرم ببینم موتور بخرم،بغل کردن بلدي؟ 

تحمل این روزا اسونه که قول بدی باشی باهام قول بدی هیچ وقت چه برا صلاح خودم چه صلاح خودت تنهام نميذاري 

آروم میگیرم پیام قول بده خاطرم جمع میشه چون آقا کوهه ی من سرش بره قولش،نميره 

میشه بگی دلیل این محرومیت از آغوشت چیه؟

میشه بگی این تبعید تا کی ادامه داره؟

گفته بودی سوال نپرس چشم نميپرسم 

فقط میگم 

من

بغل لازم 

هستم 

میشه بغل کردن یادت بياد؟ 

میشه یادت بیاد بدون شب بخيرات خوابم نميبره؟ 

میشه بفهمی زلزلت زیادی بی قراره؟ 

دوست دارم آقا کوهه ی محکمم 

همه چی رو تحمل میکنم فقط قول بده که هستی باهام تا تهش

قول بده هیچی جدامون نميکنه

مث اون روز دستتو محکم بگیرم و بگم حالا میخوام ببینم کی میتونه این دستا رو جدا کنه؟

بخند بگو هیچ کس...

بپرسم،هیچ کس گفتن بلدي؟بپرسم نفسم؟

حالا میخوام ببینم کی میتونه این دستا رو از هم جدا کنه؟

......

عشق عسلی!...
ما را در سایت عشق عسلی! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sedayesookoot بازدید : 177 تاريخ : يکشنبه 28 خرداد 1396 ساعت: 3:30