خانم قصه گو!

ساخت وبلاگ
همیشه تو زندگیم دنبال تجربه های جدید بودم 

قدم گذاشتن تو پروژه های جدید که توشون بی تجربم و مجبور میشم 

خودم گام به گام درکشون کنم و یاد بگیرمشون 

بهم انگیزه میده برا ادامه ی این زندگی که از ازل همه چيش یکنواخت بوده 

یه ماهی از روزی که مربيم بهم پیشنهاد قصه گویی داد میگذره 

اول ازش پرسيدم که چرا بین اعضای نوجوان من؟

گفت چون تو فقط جسارتشو داری و اینکه خجالتی نیستی و صدات هیجان داره 

قبول کردم اول قرار بود با گویش محلی قصه بگم اما بعد یه برنامه ی دیگه پیش اومد و 

یه کار اجرا که تقریبا تمام وقتمو گرفت فقط یه هفته برا قصه گویی وقت داشتم 

که اونم سه روز سر قصه ی انتخابی مربی جان بودم دو روز بعدش درگیر. کاراي دانشگاه 

روز آخر قصه رو خودم عوض کردم و درگیر حفظ کردنش!

بالاخره فيلمامون گرفته شد و برای داوری به اداره فرستاده شد 

اینم یه تجربه ی جدید تو زندگی پر هیاهوی من بود 

درسته هیجده سالم بیشتر نیست اما خیلی کارا رو تجربه کردم 

و این فعال بودن در کنار خود محور بودن(به قول مربيم) برام خیلی جذابیت داره 

رفقا دمتون گرم که هستید و ميخونيد 

اگه این وبلاگ نبود قطعا تا الان دق مرگ شده بودم!

دوستون دارم تا ابد!

عشق عسلی!...
ما را در سایت عشق عسلی! دنبال می کنید

برچسب : خانم, نویسنده : sedayesookoot بازدید : 210 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 0:10