روز نوشت

ساخت وبلاگ
امروز رفتم ببینم اون دانشگاه کوفتیم چی میشه 

گفتن بیستم بیاین برا ثبت نام 

یه عالمه بغض تو گلومه 

که نه میتونم بشکنمش نه میتونم قورتش بدم 

نه اضافی این دل گرفتگی از چشام میزنه بیرون 

نه هیچ درد و مرگ دیگه ای ...

فقط مجبورم تحملش کنم و روز به روز نفسم خفه تر بشه 

امروز با نهال دعوا کردم خیلی شدید 

دیگه نمیخوام هیچ کس دورم باشه 

میخوام تو خلوت خودم بپوسم 

میخوام تموم شه همه چی 

فقط تموم شه ...

دلم برا لمس موهاش تنگ شده 

دلم برا دستاش پر ميکشه 

لعنتی دارم مرگمو زندگی میکنم دیگه 

بسه بسسسسهههههه 

داره اون روی دیوانه ی خل و چلم بالا میاد 

میدونی که تو ديوونگيم احمق میشم 

میدونی...

لعنتی حداقل بیا بزن تو گوشم 

میدونی که اگه بزنی دلسرد میشم 

بیا بزن حداقل یکم ازت بدم بیاد 

هرسري عقلم میگه برا اینکه تو این برزخ ولت کرد 

بنویس ازش بدت میاد بنویس ازش متنفففففريييييي 

بنوييييييبس ولی تا میام بنویسم انگشتام یخ میزنن 

دلم فریاد میزنه تو خلوتت با خودت رو راست باش حداقل 

دلم داد میزنه وقتی پیشت بود دلخور نگاش کردی 

با نگاهت بهش التماااااس کردی نره 

بار آخر تو خیابون ديديش داشتی بال در مياوردي 

ولی نقاب بی تفاوتی گذاشتی و سرد نگاش کردی 

اون قدر سررررد که کلافه شد

و لبخند اولی که به محض دیدنت رو لبش بود جمع شد 

دلم میگه احمق جان میدونم کل اون کارا رو کردی که غرور قتل عام شد تو زنده کنی 

میدونم که قصد ترکوندن پيامو نداشتی 

ولی حداقل با خودت صادق باش 

اینجا شر و ور تحویل نده 

نگو ازش بدت میاد 

چون تو هنوزم درحد مرگ عاشقشي 

چون تو هنوزم براش جون میدی 

من میخوام بنویسم مهم نیستی 

میخوام گله کنم ولی انگشتام دستام 

قلبم چشمايي که چند ماهی میشه فقط تار می بینه و نميباره 

ته هر پست برات مينويسن دوست دارن تقصیر من نیست 

تو کل وجود منو محاصره کردی 

پس آقا پیام با این که اين کارت ته بی معرفتی بود 

ولی بازم عاشقتم تا ابد عشق ابدی بی انگيزم 

شب خوش!

عشق عسلی!...
ما را در سایت عشق عسلی! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sedayesookoot بازدید : 190 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1396 ساعت: 13:52