کارت دانشجویی

ساخت وبلاگ
یادمه روزی که رفتیم کارت دانشجویی رو تحویل بگیریم 

بعد گرفتنش رفتیم از کتاب فروشی دانشگاه کتاب آمار بخریم 

حديثه اونقدر ذوق داشت که کارتشو نشون فروشنده داد گف کارت گرفتیم 

فروشنده از لحن ذوق زده و بچگونش خندش گرفت گف مبارک باشه عزیزم 

ای جان ببین چه ذوقيم داره 

اون روز بر خلاف منی که کارتو مستقیم پرت کردم ته کیفم حدیث از اول تا آخرین لحظه 

تو دستاش نگهش داشته بود و هراز گاهی با ذوق و لبخند نگاش میکرد 

و من لبخندی رو لبم بود که هیچ احدی نفهمید مزه ی زهر میده 

مدام داشتم با خودم فکر میکردم اگه منم اون کیمیای پنج ماه پیش بودم 

الان شاید حتی خیلی بیشتر از حدیث ذوق میکردم 

و اگه اون دختر بودم شک نداشتم که کل دانشگاه و رو سرم ميذاشتم 

بس که با ذوق جیغ جیغ میکردم 

ولی الان واقعا فک میکنم خستم 

دوس دارم بخوابم یکی بیاد بیدارم کنه 

چشمامو که باز کنم ببینم همه چی درست شده 

ببینم همه چی مث قبله پیام هست دکي هست 

ببینم باز خنده هامون هست ببینم باز همون دختر کوچولوی هیجده سالم 

که با کوچیک ترین چیزا ذوق مرگ بود 

ببینم باز شونه های پیام هس باز دلم قرصه قرصه که اگه خسته بشم 

آقا کوهم هست که بهش تکیه کنم 

خدایا چرا انقدر عمر خوشی ما کوتاه بود؟ 

ناشکر نیستما الانم میگم خنده نمیخوام دل خوش نمیخوام 

همین که هست همین که اجازه دارم صدای نفساشو بشنوم ارومم 

اصن از سرمم زياديه ولی آخه مگه ما چی کار کرده بودیم با انصاف؟

خدایا غلط کردم گله کردم نگيريش ازم خدایا ترس نبودنش دیگه با کل وجودم عجين شده 

شده که جدیدا زیادی کلافش میکنم 

خدایا مراقبش باش حتی اگه لازم بود از نفسم بگیر یا راحت تر نفس بگیره 

خدایا پیام من امانت منه دست تو حسابی مراقبش باش 

مراقب دل شکسته ی منم باش 

کسی رو ندارم مراقبم باشه 

گاهی اگه تونستی خودت بیا اشکمو پاک کن 

این اشکا خیلی مظلوم ریخته میشه خیلی مظلوم 

+ نوشته شده در  دوشنبه هشتم آبان ۱۳۹۶ساعت 2:6  توسط شکلات تلخ  | 
عشق عسلی!...
ما را در سایت عشق عسلی! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sedayesookoot بازدید : 204 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1396 ساعت: 20:20