سینما فیلم زرد

ساخت وبلاگ
با سه تا از دوستام دوسال پشت هم برا مربی کانونم تولد گرفتیم 

گفته بود برا جبران یه روز ميبرمون سینما 

چن روز پیش رفتیم فیلم زرد و دیدیم 

من به شخصه با فیلم ارتباط برقرار نکردم 

و میشه گفت تم فیلم غمگین بود 

فاطمه گريش گرفت 

سارا و مهدیه و مربيم هم بغض داشتن 

ولی من مث بز می خندیدم 

خنده هام نرمال نبود قشنگ عصبی بودم 

نمیدونم شاید خودم اونقدر تو زندگی بدبختی کشیدم که این مدلی شدم 

ولی در هر صورت یه دل سیر خندیدم 

بعدشم جاتون خالی یه پیتزا زدیم 

بعدش رفتیم تو یه پارک نشستیم مهدیه و سارا رفتن یکم اون ور 

یهو داشتم حرف میزدم که دیدم دوتا پاکت و جعبه محکم خورد تو سرم 

برا اینکه داشتم از این محل میرفتم برام یادگاری گرفته بودن 

و چقدر قشنگ بود اون حس مهم بودنه برا من 

اصلا کادوش خیلی مهم نيستا فقط این که تو حس کنی برا یکی مهمی خیلی آرام بخشه 

هرچند که برام یه دفتر باحال و کتاب صوتی گروس عبدالملکيان که خودش داورم بود 

و من عاشق تن صداش بودم و یه کلاه شاپو که مامان نميذاشت بخرم گرفتن 

یعنی دقیقا سه تا چیز که عاشقشون بودم 

ولی همین حس قشنگ بهم انرژی میده برا محکم بودن 

برا ادامه دادن و برا همراه کردن پیام با خودم 

پیام همینی که هستی عالیه 

من عاشق همین پيامم هستم 

فقط سعی کن همراهم بیای 

از نبودنت میترسم 

پیام این دنیا بدون تو هیچ معنایی نداره 

دوست دارم تا ابد آقای خاصم 

رفقا تاریکی به کام 

یا حق!

+ نوشته شده در  دوشنبه هشتم آبان ۱۳۹۶ساعت 1:45  توسط شکلات تلخ  | 
عشق عسلی!...
ما را در سایت عشق عسلی! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sedayesookoot بازدید : 227 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1396 ساعت: 20:20