لباس مجلسی

ساخت وبلاگ

امروز بعد کلاس خودکاوي رفتیم خرید لباس مجلسی 

آذرماه عروسی داریم 

از اونجایی که به شدت ریز نقشم لباس سايزم گیر نميومد 

آخر داشتن به این نتیجه ميرسيدن که بخریم بدیم خیاط کوچیک کنه برام 

که گفتم نه گیر میاد فقط باید صبر کنید یکم دور بزنیم 

خلاصه بعد کلی گشتن از یه لباس خیلی خوشم اومد 

رفتم پرو کنم خانوم فروشنده نه گذاشت نه برداشت يهو گف 

باز کن ببینم تو چي داری ! ( منظورش این بود سايزت چيه !!!) 

رسما هنگ کردم از این طرز حرف زدن 

هنوز لود نشده بودم گف ببین اینجا همه لخت میشن ، لخت میشی یا لختت کنم ؟ 

رسما آب شده بودم دیگه 

سایز و دادم گف اوووخييي خودم اوکيت میکنم !!!

لباس و پوشیدم یه سایز بزرگ بود گفتم کوچیک ترش و بیاره 

آورد برام هنوز نپوشیده بودم مث بز در و باز کرد 

میخکوب وايساده بود زل زده بود بهم 

یعنی یه جوری عمقی نگاهش رو بدنم جولون میداد ناخودآگاه جمع کردم خودمو 

بعد جا اینکه درو ببنده من لباس بپوشم هرهر میخندید ميگف من همه رو بی حیا میکنم !!! 

آخر دیدم طرف انقد بی شعوره تصمیم گرفتم جا کل کل باهاش سریع تر لباس و بپوشم که اون وضعیت لعنتی تموم شه فقط ! 

شاید برا اولین بار کاملا حس کردم که نگاه هم جنسم از هر نامحرمی نامحرم تره 

نگاهاش ، رفتارش ، طرز حرف زدنش به طرز افتضاحی حس بدی و بهم القا میکرد 

ولی انصافا لباسه فیت تنم بود و خریدمش 

خلاصه که باهمه حواشی موجود بالاخره خرید کردم و کلی ذوق دارم براش 

فقط طرز رفتار اون خیلی فکرم و درگیر کرده 

چطور یکی این مدلی میشه آخه ؟ 

عشق عسلی!...
ما را در سایت عشق عسلی! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sedayesookoot بازدید : 161 تاريخ : دوشنبه 20 آبان 1398 ساعت: 11:37